معمّاهای تربیتی

معمّاهای تربیتی

بازنشر درنگی از دکتر مراد یاری دهنوی به‌ بهانه سالروز شهادت سردار سلیمانی

دغدغه‌ی محوری و کلان ما، خانواده فیلسوفان تربیت، این است که نظریه‌ای را کشف یا خلق کنیم تا با آن بتوان «عمل تربیت» خود یا دیگران را به سرانجام رساند. شاید این بزرگ‌ترین آرزوی حرفه‌ای ما باشد. برایش مقاله‌ها می‌نویسیم، کتاب‌ها نشر می‌کنیم، همایش‌ها برگزار می‌کنيم و هزار کار کرده و نکرده دیگر. خبر ناکامی نظریه‌های ما در میادین تربیتی‌ای چون خانواده، مدرسه و جامعه، حکایت تلخ و پرتکراری است که احساس خسران را بر ما می‌باراند. اما فرهنگ ما پر است از معمّاهای تربیتی. پدر و مادر بی‌سواد و روستازاده‌ای موفق می‌شوند یک اسطوره ملی و حتی بین‌المللی تربیت کنند. پدران و مادران کشاورز و چوپانی که هیچ از افکار آکادمیک فیلسوفان تربیت نمی‌دانند. ثمره‌ی تربیت‌شان، انسان‌های تربیت‌یافته و فرهیخته‌ای می‌شود که آرزوی ما در نظریه‌پردازی آکادمیک‌مان می‌شوند.

گوشه‌گوشهٔ ایران و جهان پر است از این معمّاهای تربیتی. معمّاهایی که اغلب در گفتمان پژوهشی رشتهٔ ما، جایگاهی ندارند. زادگاه من، سرزمین کرمان، هم فراوان دارد از این معمّاهای تربیتی. این را نه به‌خاطر عرق به این خاک، که من باب آگاهی حداقلی از آن روایت می‌کنم. داستان زندگی علی‌اکبر صنعتی‌زاده، بانی پرورشگاه صدساله‌ی شهر کرمان، سناریو زندگی همایون صنعتی‌زاده نوه‌اش، قصهٔ زندگی محمدجواد باهنر، حکایت زندگی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، افسانه عجیب زندگانی عطا احمدی، خیّر مدرسه‌ساز و داستان زندگی چوپان‌زاده رابری که اسطوره شد، قاسم سلیمانی. دانش عملی پدران و مادران این رادمردان و زیست خودشان، برای این دانشجوی فلسفهٔ تربیت، معمّاهای فلسفی و تربیتی دشواری در خود دارد.

ساده‌زیستی، اخلاق غمخواری، ازخودگذشتن تا مرز ترجیح عمیق دیگری بر خود، پاکدامنی، فروتنی ژرف، احترام به تفاوت‌ها، گفت‌وگو و مدارا با همگان در عین پاپبندی عمیق به ریشه‌های دین و معنویت، میهن‌پرستی و…، از سجایای اخلاقی مشترک این بزرگوران می‌باشد. درست همان اهداف غایی و واسطی تربیت که ما به دنبال نظریه‌ها، اصول و روش‌هایی برای تحقق آنها در وجود متربیان نسل نو هستیم. آدینه ۱۳ دی ماه ۹۸، سردار سلیمانی به آرزوی قلبی و دیرینه‌اش رسید و به حلقه چمران‌ها و باکری‌ها و همت‌ها و خررازی‌ها و باهنرها پیوست. شادی‌اش، مبارکش باد. به قول دکتر خسرو باقری، مرگ در کمین زندگی‌اش نبود، بلکه در کمان و فلاخن زندگانی‌اش بود. با آن به عرصه‌های جدیدی از زندگانی پا گذاشت. امشب، مرور کوتاه زندگانی‌اش و دیدن تصاویر مادر و پدر روستایی و چوپان‌زاده‌اش، تلخندی رمزآلود به همهٔ مقاله‌های تربیتی من بود.

Avatar photo
رسانه خط‌کش صریح و معلمانه

دیدگاهتان را بنویسید