آموزش و پرورش سنتى و جامعه حکیمانه

۱.  در بررسی وضعیت آموزش و پرورش ایران، همیشه به مقایسه تاریخی یا فعلی آن با غرب پرداخته شده و به محتوای آن توجهی نشده است. به طور مثال گفته شده است که آموزش و پرورش فعلی ایران، از فرانسه اقتباس شده و در مقایسه با غرب، کمتر به استعداد پروری پرداخته و بیشتر حافظه‌پرور است و… .

 

۲.  آموزش و پرورش ایران بعد از انقلاب، دچار یکی از معضلات اساسی خود شد که آن الگوگرفتن از مدرنیسم چپ بود و آموزش و پرورش را جایگزین خانواده کرده و کوچک‏ترین و کمترین نقش را به خانواده و نهاد مذهبی، مثل مسجد داد. در این الگو، خانواده است که بایستی خودش را با آموزش و پرورش تطبیق دهد و نه عکس آن. در نتیجه، طبیعی بود که خانواده ایرانی بخواهد در مقابل آموزش و پرورش، قد علم کند؛ همان‏طور که اکنون در مقابل آن قد علم کرده است.

 

۳.  آموزش و پرورش در این الگو، همانند یک پادگان است که همه چیز آن از بالا تعیین می‏شود و معلم مسلوب‏الاختیارترین شخص آن است؛ یعنی مهم‏ترین عنصر آموزش و پرورش بی‏شخصیت‏ترین شخص می‏شود، تا جایی که حتی دانش‏آموز، دیگر حرمت معلم را نگه نمی‏دارد. از سوی دیگر چون مدرنیسم چپ در کشوری مثل ایران که خانواده در آن قوی است، رخ نمی‏دهد، آموزش و پرورش آن به یک کشور فئودالی تبدیل می‏شود که وزیر، پادشاه آن و مدیران کل آموزش و پرورش استان‌ها، خان‏های آن و رؤسای ادارات شهرها، مباشرین آنان و معلمان نیز نقش چوپان و در آخر دانش‏آموزان هم نقش گله‌ها را دارند. کوچک‏ترین تحقیق کیفی، نشان‏دهنده موارد فوق خواهد بود.

 

۴.  آموزش و پرورش سنتی ایران، فرهیخته‌پرور بود و آموزش و پرورش فعلی گله‌پرور؛ به‌همین دلیل بعد از چندین سال، دست به نخبه‌پروری (نه فرهیخته‌پروری) در برخی از مدارس، در قالب المپیادهای دانش‏آموزی، زده‌شده و آموزش و پرورش به دو قسمت نخبگان و قسمت عادی تقسیم شد که نخبگان در مدارس غیرانتفاعی و مدارس نمونه مردمی و عادی‌ها در مدارس دولتی مستقر می‏شوند و اولین اثر این تقسیم، استقرار تبعیض و بی‏عدالتی در آینده جامعه است. یعنی با این آموزش و پرورش تبعیض‏آمیز، برای همیشه تبعیض در جامعه تثبیت و آثار بی‏عدالتی نیز در آن ادامه پیدا خواهد کرد.

 

۵.  چون دانش‏آموختگان مدارس دولتی، دارای اکثریت هستند، پس با کوشش، سعی در ورود به دانشگاه و جامعه خواهند داشت، اما درعین‌حال با بی‏عدالتی موجود در آموزش و پرورش و جامعه، روبرو خواهند شد که اغتشاشات و در پی آن عقب‏ماندگی از عواقب و تبعات آن خواهد بود. یعنی آن‌ها که از مدارس دولتی برای ورود به دانشگاه، موفقیتی کسب نمی‏کنند و درعین‌حال اکثریت را هم تشکیل می‏دهند، به‌صورت مردم عادی در خواهند آمد و خود را در دشمنی و تعارض با ساختار اجتماعی خواهند دید. در نتیجه تفاهم اجتماعی به طور عام از بین رفته و سرخوردگان حداقل به‌صورت جمعیتی پرخاشگر وارد جامعه می‏شوند و آن قشر خلاف‌کار سازمانی را تشکیل خواهند داد که به کارهای خلاف سازماندهی شده، می‏پردازند؛ درست همانند سرنوشت آمریکای امروز که بی‏عدالتی در درون را با ظلم جهانی جبران می‏کند تا از به‌وجودآمدن اغتشاش در درون جلوگیری کند.

 

۶.  برای جلوگیری از این وضعیت باید آموزش و پرورش را به حالت سنتی و معلم‌محوری برگرداند؛ یعنی بایستی ساختار قدرت در آموزش و پرورش کاملاً معکوس و قدرت به معلم سپرده شود. آن‌گاه است که دانش بر سازمان‏های علمی، حکومت خواهد کرد و معلم‌ها حداقل دارای عزت خواهند شد و این عزت، عزت دانش و نوآوری علمی و فکری خواهد بود و کشور را از وابستگی و اغتشاشات و… نجات خواهد داد.

 

۷.  این به معنای اصالت دادن به دانش در یک جامعه است که وقتی با ساختار تطبیق پیدا کند، به حکمت تبدیل شده، جامعه حکیمانه‏ای را تشکیل خواهد داد که خود مقدمه‏ای برای بومی کردن دانش است و دانشگاه‌ها را از بحران دانش – مشروعیت نجات داده و با روشن‏تر شدن جایگاه دانش در جامعه، دانشگاه‌ها به ایرانی بودن نائل خواهند شد.

 

۸.  بعد از انقلاب، دولت‏گرایی – به علت مدرنیسم چپ‏گرا – در ایران رخ داد که این به معنای جایگزین‌کردن دولت به‌جای خانواده و اوج آن سپردن نقش خانواده به مربیان امور تربیتی بود؛ درحالی‌که معلم‌گرایی به معنای درست خانواده‌گرایی است؛ چرا که معلم با خانواده خود زندگی می‏کند و خانواده‌گرا بودن آن، یعنی دیدن دانش‏آموزان به‏عنوان فرزند و خانواده خود؛ یعنی فرهیخته‌کردن دانش‏آموزان و آنچه واقعاً انقلاب اسلامی به دنبال آن بود.

 

۹.  هدف انقلاب اسلامی، مقدم کردن تربیت و تزکیه بر تعلیم بود؛ یعنی آنچه انسان را به فرهیختگی می‏رساند، و این امکان‏پذیر نیست، مگر آنکه آموزش و پرورش، معلم‏محور باشد؛ همان‏طور که حوزه‏های علمیه، عالم‌محور است و به‌خاطر همین، فرهیختگی در آن هنوز به قوت خود باقی است. در نتیجه دانش‏آموز باید احساس کند که معلم او چون معلم است، این همه قدرت دارد، نه اینکه چون رئیس است، به این حد از قدرت دست‏یافته است.

 

پی‌نوشت: یادداشت مذکور دکتر ابراهیم فیاض در شماره 102 دوهفته‌نامه «پگاه حوزه» در سال 1382 منتشر شده است.

Avatar photo
رسانه خط‌کش صریح و معلمانه

دیدگاهتان را بنویسید